بودم و نبودم

- اَما اون داره میره

+ اگه دلش با موندن بود نمیرفت ...

- چطوری میتونی اِنقد راحت ببینی جایِ خالیشو؟

+ من هیچوقت آدمِ شروعِ یه رابطه نبودم ، من فقط از دور حواسَم به طرف هست و از نزدیک ... نه ، چندان لذتی نداره برام

من از اونام که باید هُلَم بدن وسطِ ماجرا ، مَن همیشه بودم ، مثِ یه ایستگاه اتوبوسِ بینِ شهری ، همیشه همونجا بودم ،تکون نخوردم.

اومدن و رفتنا رو دیدم ، اَما مقصد نبودم

مثِ همه چیزایی که تو این مَملِکت یه روزی خَراب میشن و هیچوقت درست نمیشن ،

ذره ذره اَز پا اُفتادم و این حسِ موقتی بودن نذاشت کَسی ببینه اَز بین رفتنَمو ...

من چتر بودم واسه روزای بارونی ، حصار بودم واسه روزایِ بادی ، پناهگاه بودم واسه روزایِ بَرفی

من صندلی بودم واسه رفعِ خستگی ، من مرهَم بودم واسه گِز گِزِ پاها بعد ِ شَب گردی ،

من مسکَن بودم واسه دردایِ لحظه ای ،

من همیشه قبل از شروع تموم شدم ، عادت نمیکنم به بودنا.

 

# دست نوشته هایِ من برایِ تو

  • اِلیــناز ...

یه جورِ دیگه زندگی کن

دارم سعی میکنم که خودمو عادت بدم به بلند بلند خندیدن ،
به الکی خوش بودن ،
به بی بهونه رقصیدن و بلند بلند خوندن با آهنگایِ شادی که نصفِ متنشونم بلد نیستم ،
دارم خودمو عادت میدم به زندگی کردن ،
سخته ،
واسه ماهایی که همیشه تو غَم فرو رفتیم سخته!!
واسه کسی که هر دفعه بلند خندیده گفته حتماََ بعدش یه اِتفاقی میفته که اَشکَمو دربیاره و سریع نیشِ تا بَناگوش بازشو بسته سخته ،
اَما سعی خوبه ، سَعی کن ...

  • اِلیــناز ...

بَر کَن دل از کسی که دلَش مایلِ تو نیست!

ما مقاومت میکنیم در برابرِ دیدنِ آدمایِ دیدنیِ زندگیمون ،
مثل یه اُتوبوسِ شلوغ و نگاهِ خیره یِ کسی که بهِمون زُل زده و ما نمیخوایم باهاش چِشم تو چِشم بشیم و
خیره شدیم به کسی که حواسِش بهِمون نیست ...

#دست نوشته هایِ من برایِ تو

  • اِلیــناز ...

قهرمانایِ فراموش شده

هر آدمی یه قهرمان تو زندگیش داره ،

قهرمان صرفاََ یه آدمِ قوی و چهارشونه با یه خطِ مَحو تو اَبرو ، یا قَد بلند و با یه صِدایِ بَم نیست.

قهرمان یه دخترِ عجیب غریب و هفتاد و هفتاد رنگ و سانتی مانتالَم نیست.

قهرمان میتونه یه جُفت چشمِ ترجیحاََ مشکی باشه که حتی نشه از ترسِ گُم شدن تو شَب زُل بزنی بهش!

یا موهایی باشه که دستاتو خوب میشناسه ،

یا شایَدم همونی باشه که پشتِت نیست بَرایِ تکیه دادن بهش ،

جلوتَر اَز تو نیست برایِ نشون دادنِ راه ،

دقیقاََ کنارته و هربار که سرِتو برمیگردونی با یه لبخند زُل زده بهت

قهرمان شاید یه لبِ سرخِ کوچیک باشه که همیشه میخنده ؛

وقتِ ترس ، وقتِ دلهره ، وقتِ دل نگرانیا ...

قهرمان میتونه تو باشی برایِ آدمی که نگاهِش به توئه.

گاهی ساده ترین آدمایِ اَطرافمونَن که هرروز نگاشون میکنیم اَما نمی بینیمِشون.همونایی که همه جا هستن مثلِ یه حسِ قَوی که مُدام هُلِت میدن به جلو.

دلیلِ خوابِ خوشِ شَبا و بیداری شدنِ صبح، هَمونقَد خواستنی همونقَد شیرین!!

هوایِ قهرمانایِ زندگیمونو بیشتر داشته باشیم و "همین حالا " بهشون بگیم که حواسِمون به دلاوریاشن تو جنگایِ ما با حالایِ بدمون بوده ، قبل اَز این که مثلِ قصه ها تو یه لحظه اَز دستشون بدیم ...


# دست نوشته هایِ من برایِ تو



  • اِلیــناز ...

بیستـــ هـِـــزار آرزو

🍁 خدایــآ
ماوَرایِ بـاوَر هایَم ،
ماوَرایِ بودن و نبودن هایَم
آنجا دشتی اَست فَراتَر اَز
همه یِ تصوراتِ راست و چَپ ،
" تو " را آنجا خواهَم دید🍁

#مولانایِ جان 💙
__________________________

◼1396/08/12◼
Designed By Erfan Powered by Bayan