آدم معمولی

"تو یه آدم معمولی هستی! عین بقیه."

و این درون مایه تعداد زیادی از پیام هایی بود که به صورت ناشناس تو این دو سه روز برام اومد. جالبه، ینی کسی هست که اینو ندونه؟ پس چطوریه که یه عده رسالتشون میدونن اینو مرتباً بهت گوشزد کنن؟

یه زمانی عادت داشتم که هر شب از یه کتاب چند صفحه میخوندم و تو حاشیه اش مینوشتم. با دستخط خرچنگ قورباغه ای که مطمئن نبودم کسی قرار هست روزی نگاهش بهش بیوفته یا نه. توی حاشیه یکی از برگ ها نوشتم :" از تکرار شدن، تکرار کردن و تکراری بودن میترسم. بزرگترین ترسمه."

اما حالا که از دور تر به قضیه نگاه میکنم، اینه که شاید درستش این باشه که آدم باید از تکرار خودش بترسه، از درجا زدن. مگرنه تکرار خیلی از راه هایی که آدما و نسل های قبل از ما رفتن نه تنها اشتباه نیست، که جزئی از زندگیه.

من یه آدم معمولی ام. با همه ترس ها و اشتباها و آرزو هاش. 

یه دختر معمولی بیست و چند ساله که به اقتضای سنش بیشتر از هر چیز توی دوره ایه که درگیر روابط و فضای جامعه و آینده شخصیشه. 

مثل خیلی از دختر های معمولی دیگه جلوی آینه که وای میسته، نگران کُرک های پشت لب و تار های کلفت زیر ابروشه. استرس داره که نکنه آرایش روی صورتش قرینگی کامل رو نداشته باشه . از شکستن ناخنش کلافه میشه و احتمالا تو یه دوره ای اخبار مربوط به یه خواننده یا بازیگر مطرح رو خیلی جدی پیگیری میکرده.

مثل خیلی از جوونای معمولی دیگه تو دوره بیست سالگی درگیر عشق و دوستی و خانواده ست و تناقضی که میتونن با هم داشته باشن.

مثل همه آدمای معمولی دیگه با آهنگای شاد میرقصه و با آهنگای غمگین غرق رویا پردازی میشه و خیلی از موسیقی هارو صرف بازسازی بعضی خاطره هاش گوش میده.

اون طبق رسوم و آیین و قوانین یه خانواده معمولی که توش بزرگ شده زندگی میکنه و نگاهش رو به اطرافش همون دوران کودکی معمولیش شکل داده.

آرزوهاش با هزاران و شاید میلیون ها نفر دیگه احتمالا مشترکه و چیزی برای تکون دادن زاویه چرخش کره زمین تو جیباش قایم نکرده.

میدونی چیه؟ من یه آدم فوق العاده معمولی ام. مثل میلیاد تا آدم دوپای دیگه. اما حق زندگی به شیوه ای که دوست دارم رو دارم و این چیزی نیست که به خاطرش تحقیر یا سرزنش بشم. چون منطق خلقته!

معمولی بودن ، هیچ عیبی نداره. حتی گاهی یه انتخاب نیست... همه قرار نیست فیلسوف یا دانشمند یا برنده جایزه نوبل باشن. شما آدم هایی که عقب افتاده ذهنی ان تحقیر میکنین؟ پس به آدم هایی که معمولی ان هم حق زندگی بدین. تعدادشون کم نیست.


#من_یه_آدم_معمولی_ام

  • اِلیــناز ...

تهش چی؟

اونجای رابطه وقتی همه چی میزونه و طرفَم حسابی دلشو گِره زده به دلت یهو یادت میاد کلی کارِ نکرده و راهِ نرفته و چیز میزایِ به دست نیاورده داری.

اونجاست که #حال_خوبِ اَلانت کمرنگ میشه و آینده برات پررنگ تر اَز قبل.

حالا دیگه اونی که تا اینجا قدم به قدم باهات اومده رو اِضافی میبینی و میگی همیشه وقت هست واسه همچین تجربه ای. 

هنوز کلی کِیس هست واسه عشق و عاشقی.بازم پیدا میکنم شبیهِشو.

رد میشی و میری و اِتفاقاً یه روزی به همه یِ اون چیزایی که میخواستی تموم و کمال میرسی ،

دقیقاً فردایِ اون روزی که حِس کردی دیگه چیزی نمونده اَز آرزوهات که حالا نداشته باشیشون چی؟

دقیقاً اَز همون لحظه وقتی برگردی عقب میتونی با اِطمینان بگی همه ی اینا ارزششو داشت که آدمای نابِ زندگیمو جا بذارم؟

همون موقع اَگه گشتی و دیدی دیگه نیست چی؟

  • اِلیــناز ...

بیستـــ هـِـــزار آرزو

🍁 خدایــآ
ماوَرایِ بـاوَر هایَم ،
ماوَرایِ بودن و نبودن هایَم
آنجا دشتی اَست فَراتَر اَز
همه یِ تصوراتِ راست و چَپ ،
" تو " را آنجا خواهَم دید🍁

#مولانایِ جان 💙
__________________________

◼1396/08/12◼
Designed By Erfan Powered by Bayan